این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند من مردهام در من هوای هیچکس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست باید خدا هم با خودش روراست باشد وقتی که میداند خدای هیچکس نیست
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد، گلویم سوتکی باشد،بدست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز و پی در پی دم گرم و چموش خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد، بدین سان بشکند در من، سکوت مرگبارم را.........
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟ کجا روم که راهی به گلشنی ندانم که دیده برگشودم به کنج تنگنا من نه بستهام به کس دل، نه بسته کس به من دل چو تختهپاره بر موج، رها، رها، رها من ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک، ازو جدا، جدا من! نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟ که گویدم به پاسخ که زندهام چرا من؟ ستارهها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من
برای ما همین کافیست... اگرروزی بدین خط و بدین دفتر نظردوزی بخندی و به دل گویی کجایی یار دیروزی...... برای ما همین کافیست....
زندگی سه چیزبیشترنیست: به اجباربه دنیاآمدن ،باغم زیستن،باآرزومردن. زندگی کوزه گلی زرین است،آب این کوزه گهی تلخ وگهی شیرین است. زندگی همچون کلافی پیج درپیچ است که اولش پیچ است وآخرش هیچ. زندگی باصداشروع می شه بی صدا تموم می شه.
بــــه سراغ من اگــر می آیی تـــند و آهسـتـــه چه فــــرقی دارد؟؟؟ تـــو ... بــه هر جور دلت خواست بیـــا جنس تنهایی من چینی نیست که تَرَک بردارد ... مثل آهن شده است ...
می دونی دلتنگی یعنی چی؟
اونوقت یه لبخند بیاد رو لبت ولی چند لحظه بعد شوری اشکهای لعنتی، شیرینی اون خاطره ها رو از یادت ببرند .
اولین ها و آخرین ها هرگز از یاد نمیروند پس بیهوده تلاش نکن به این سادگی ها
خیالت همه جا با من است اما
دلم گرمای بودنـــــــــــت را میخواهد نه سردی خیالـــــــــت را !!!!
اگر دروغ رنگ داشت ؛
ذهنم پر از تو ؛ و خالی از دیگران است !
یکرنگ بمان ... حتی اگر در دنیایى زندگی می کنی که ... مردمش براى پررنگ شدن حاضرند هزار رنگ باشند .
سلام هــــــــوای بـارانی!
کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
کسی که همیشه سعی میکنه بقیه رو شاد کنه
الهي تو بميري من نميرم....سر قبرت بيام پارتي بگيرم الهي سرخک و اريون بگيري.... تب مالت و بلاي جون بگيري الهي از سرت تا پات فلج شه.... کمرت بشکنه،دستت سقط شه الهي حصبه و ام اس بگيري....سر راه بيمارستان بميري الهي کوربشي چشمات نبينه.... بميري، گم بشي، حقت همينه الهي آسم تايپ آ بگيري... هنوز که زنده اي پس کي ميميري الهي شوهر ايدزي بگيري.... بفهمي که داري از ايدز ميميري به در بردي از اينها جان به سالم.... الهي دردبي درمون بگيري
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
تو رفتی و دو چشمانم به در ماند
به جای بوسه بر خاک مزارم
با دست تهی سرخوش و مستیم هنوز
در خانه ویران دل تنها تویی مهمان من من عاشقی دل خسته ام تنها تویی درمان من
دلبر برفت و دلشدگان را خبر نکرد
خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان
یک لحظه ز هم جدا نبودیم
پای بر امیال بی جا کوفتن هر چه غیر از اوست یک جا سوختن بال چون پروانه بر آتش زدن خویشتن چون دیوانه بر آتش زدن گم شدن از خویشتن و ناپیدا شدن در بیابان طلب شیدا شدن مثل فرهاد عاشق شیرین شدن عاشق معشوقه ی دیرین شدن
عشق یعنی ماهی دریا شدن رفتن و رفتن رسیدن تا خدا از هواهای درون گشتن جدا
در صفحه های هستی گلواژه ای غریبم هرچند در جنونم لیک عاشقی نجیبم از درد خسته ی دل آرامشی ندیدم از جرعه ای محبت محروم و بی نصیبم در قلب پاک جنگل آهوی بی پناهم در دادگاه هستی مجنون بی گناهم در خلوت درونم بغضی غریب دارم نجوا کنم شب و روز با کاغذ سیاهم در کوچه های قلبم یک خانه آشنا نیست هر چند قلب پاکش از قلب من جدا نیست در ساحل خیالم از غصه میشوم خاک انگار موج دریا چون سایه با وفا نیست با عشق آشنایم از غصه ها فراری در آسمان یادت چون ابرها بهاری رویم شود پریشان قلبم چون بید لرزان وقتی که مینویسم یک خط یادگاری
غربت دیرینه ام را با تو قسمت میکنم تا ابد با درد و رنج خویش خلوت میکنم رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد من در این ویرانه ها احساس غربت میکنم چشمهایم خیس از باران اشک و انتظار من به این دوری خدایا کی عادت میکنم
جاده های خلوت بی رهگذر در سکوت شب چه غوغا می کند
رفتی و دادی غزلم را به باد
بی تو ای عشق در این آتش هجران چه کنم؟
هر چه میخواهی بکن با این دل دیوانه ام
نه حرفی دارم رو لبام نه شعری تو دفترم
کوچه در کوچه غروب است بیا برگردیم
چیزی نمانده است پشیمان کنی مرا
روی خوش به پنجره باران نشان نداد
قصد ماندن داشتم دیگر مرا جایی نبود |
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید کانال ما در تلگرام حتما سر بزنید @Asheganehay1 @Statusfun
فروردين 1394 شهريور 1393 مرداد 1393 فروردين 1393 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 AuthorsLinks
همسایه SpecificLinkDump
شعرهای آذری Categories
تقدیم به عشق ماندگارم |